گرچه رژیم صهیونیستی با اتخاذ ژست تهاجمی در غزه و علیه سایر اضلاع مقاومت و حتی حمله به کشورهای عربی متحد امریکا مثل قطر و تهدید سایر کشورها، در پی قدرتنمایی است تا بر بحران بقا و موجودیت به خطر افتاده خود سایه اندازد، عملاً این رویه رژیم بینتیجه بوده و به مثابه تقلا در باتلاق، به سرعت در حال فرو رفتن آن یا تشدید بحران بقای آن کمک میکند، چراکه رژیم این سیاست را هم با جنایت، وحشیگری و تروریسم آشکار پیگیری کرده و به قیمت نقض تمامی قواعد و رویههای حقوقی، اخلاقی و انسانی پیش میبرد.
موج جدید کشتار و آوارگی در غزه، حمله به محل استقرار سران حماس با تروریسم دولتی و نقض آشکار حاکمیت کشور میانجی مذاکره و در ادامه تهدید دیگر کشورها به تکرار این اقدام تجاوزکارانه یک مخرج مشترک دارد، آن هم معرفی ماهیت کثیف و ددمنشانه رژیم صهیونیستی و دامن زدن به نفرت و خشم در جامعه برخوردار از وجدان و عاطفه انسانی که بازتاب آن را میتوان در موارد زیر جستوجو کرد:
۱- فاصله گرفتن برخی از دولتمردان کشورهای اروپایی از حمایت و همکاری با رژیم صهیونیستی.
۲- ابراز نفرت و خشم مردم کشورهای غربی نسبت به حضور صهیونیستها در کشورهای خود.
۳- اعلام انزجار و برائت جمعی از هنرمندان و چهرههای فرهنگی مشهور جهانی از صهیونیستها.
۴- تداوم و تکرار راهپیمایی ضد صهیونیستی و حمایت از مردم مظلوم فلسطین در بسیاری از کشورها حتی کشورهای غربی و دارای سابقه حمایت از رژیم.
۵- ازسرگیری و تشدید موج عملیاتهای استشهادی و اقدامات جهادی درون سرزمینهای اشغالی.
۶- پدید آمدن موج همگرایی و اتفاق نظر روی تهدید موجودیتی رژیم برای برخی کشورهای اسلامی و امنیت منطقه راهبردی غرب آسیا.
این قبیل موارد را میتوان نشانگان آشکار تشدید بحران بقا و تهدید موجودیت رژیم منحوس صهیونیستی دانست که برآمده از اقدامات تروریستی وحشیانه و رویکرد توسعهطلبانه آن است.
انتظار منطقی این بود که سران صهیونیسم و حامیان آنها با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی و پیشرفتهای رسانهای که اقدامات خشن و کشتار و آوارهسازی را به سرعت به عرصه افکار عمومی کشانده و در معرض ارزیابی و قضاوت قرار میدهد، در رویه سنتی خود برای توحش و ددمنشی تجدیدنظر کرده و به هزینههای به کار گیری قدرت عریان توجه نمایند، اما ظاهراً جنایت و خشونت یک اعتیاد و بالاتر از آن خصلت ذاتی صهیونیسم به حساب میآید که با آموزههای ایدئولوژیک آنان پیوند خورده و در فرهنگ عمومی صهیونیستها نهادینه شده است.
از این رو در چنین شرایط و وضعیتی نخستوزیر متوهم و جنایتکار رژیم سخن از تشکیل اسرائیل بزرگ به میان میآورد که به معنای تداوم توسعهطلبی، جنایت و اشغالگری و بازیچه قرار دادن صلح و امنیت برای سالیان متوالی میباشد. این تفکر مریض و خطرناک توهم پیشبرد و تحقق این ایده را در بستر و متن خشونت و جنایت ممکن و مقدور تصور کرده و وحشت برآمده از جنایت و نسل کشی در غزه، حمله و نقض حق حاکمیت سایر کشورها و تهدید استقلال و موجودیت دیگران را فرصتی برای شتاب بخشی به اجرای این سیاست زیادهخواهانه و توسعه طلبانه خود میداند، اما غافل از اینکه چنین تفکر و ایدهای که به قیمت اشغال و غصب سرزمین دیگران و کشتار و آوارگی سایر ملتها و نقض حقوق و اخلاق انسانی دیگران تمام شود، نتیجهای جز تولید نفرت و خشم نخواهد داشت و وقتی این نفرت و خشم به جغرافیای کشورهای حامی این ایده تسری یافت، بزرگترین تهدید برای موجودیت و بقای آن به حساب میآید.
به عبارتی این بازتولید نفرت و خشم توسط خود رژیم است که امروز به بزرگترین تهدید برای موجودیت و بقای آن تبدیل شده و توحش و جسارت در ترور، تجاوز و جنایت به آن ضریب داده و نابودی و مرگ آن را به جلو میاندازد.